۱۳۸۷ دی ۲, دوشنبه

مارا/ساد

این‌جوریه دوست من! این‌جوریه که من انقلابتو می‌فهمم. دندونم درد می‌کنه، فاسد شده، دندون فاسدو باید بیرون کشید. غذام سوخته، برای غذای بهتری فریاد می‌کشم. زنی شوهر کوتوله‌ای داره و دلش شوهر قدبلندی می‌خواد. مردی همسر لاغری داره و زن گوشتالوی تپل‌مپلی می‌خواد. چکمه‌ها پای مردی رو آزار می‌ده و همسایه‌اش چکمه‌های بهتری به پا داره، غزلسرایی قافیه‌هاش ته کشیده و دربه‌در دنبال قافیه‌های تازه می‌گرده. چهار ساعته که ماهیگیر طعمه به آب انداخته اما دریغ از یه ماهی که به طعمه تک بزنه.
این‌جوریه که هممون انقلابی می‌شیم و خیال می‌کنیم انقلاب همه‌چیو به پامون می‌ریزه. یه ماهی گنده، یه غزل ساده، یه چکمه‌ی نو، یه شوهر قدبلند، یه زن تپل‌مپل، بهترین غذای دنیا.
بعد می‌ریزیم همه‌چیو درب و داغون می‌کنیم. ولی بازم پشت این سنگرای فتح شده هیچی عوض نمی‌شه. بازم می‌بینیم حتی یه ماهی به طعمه تک نمی‌زنه، بیتا کج‌کوکن، چکمه‌ها تنگه و زن و شوهرها خسته و بدبو تو بستر همدیگر رو تحمل می‌کنند. غذاها سوخته و همه‌ی اون قهرمان‌بازی‌ها گرهی بود که به باد می‌زدیم.
خوب بعداً می‌تونیم این داستانو برای نوه نتیجه هامون تعریف کنیم. البته اگه نوه نتیجه‌ای درکار باشه.
مارا/ساد ، ترجمه‌ی رحمانیان

هیچ نظری موجود نیست: