حرصم در اومد وقتی آقای گورو هم گفت نرو دنبال تیاتر و بازی و اینا چون جَوِش و آدماش خرابن و امین تارخ فلانه و داریوش ارجمند بیسار. از این یکی نمیپذیرفتم این حرف رو از بس که اتفاقاً قبولش داشتم. وقتی گفت مصممتر هم شدم. تا کی به ساز هنریا خرابن برقصم؟ مگه تو صنف بقال و روزنامهنگار و یوگیمدیتیتور و برنامهنویس وب و نماینده مجلس و دکتر روانشناس و لولهبازکن خانومباز و عملی و دودره پیدا نمیشه؟
اصلاً قبول. تو این یکی بیشتره. ولی به من چه که بیشتره؟ تو کهکشان راه شیری هم شهابسنگ بیشتر از خارجشه. از ترس این که شهاب نخوره تو سرم نمیتونم پاشم برم تو خلا بین کهکشانی زندگی کنم که. تازه نیست که من خیلی سالمم.
کارنامه هم که قبولم کرد. کلی شعر قدیمی ری-حفظ کرده بودم و کتابا و فیلمامو تو ذهنم سبک سنگین کرده بودم که تو لحظهی طلایی باهاشون گل بزنم ولی آقای شیر فقط اسم استادای نقاشی و سازم رو پرسید. بعد اسم ممد عاقبتی که از دهنم در اومد فوری دوتایی امضا کردن. نمیدونستم اینقدر برش داره.
به آقای گورو هیچی نگفتم. وقتی از سفر اومد خودش میفهمه لابد.
میخوام تیاتر در بیارم.
۱۳۸۷ مهر ۸, دوشنبه
شو ماست گو آن
.
دوشنبه, مهر ۰۸, ۱۳۸۷
0
نظر
۱۳۸۷ شهریور ۱۷, یکشنبه
خوابِ خستهی بیجان
.
یکشنبه, شهریور ۱۷, ۱۳۸۷
1
* نظر
وبلاگای که از این هفته تا آن هفته خبری از صاحباش نمیشود هم مگر وبلاگ است؟! +
اشتراک در:
پستها (Atom)