افکار بسط نیافتهی یک ذهن درهمپیچیده
دو روزه مدیتیشن نکردم. عوضش دارم خر میزنم. در واقع میخوام که خر بزنم ولی عموماً دارم بالاگردی میکنم و با جوجه حزبلها کل میکنم و هی به خودم میگم تو باید الان در حال خر زدن باشی و این میشه که بیشتر بالاگردی میکنم و بیشتر با حزبلها و چپهای عقب مونده و محافظهکارهای لجدربیار کل میکنم برا همین نمیتونم مراقبه کنم چون استرس میگیرم که پسفردا امتحان دارم ولی هنوز هیچی نخوندم و فرصت مراقبه ندارم و وقتی میکنم هم وسطش دلم شور پروژههای عقب افتاده رو میزنه و از طرفی این چهار تا یعنی امتحان و پروژهها و مدیتیشن و وقت هدر دادن و استرس ناشی از اون و البته هزار تا چیز دیگه روی هم تاثیر متقابل میذارن و یه آش شلهقلمکاری میسازن که بیا و ببین. خلاصه حال روحی آدم انقدر کامپلکسه که وقتی میپرسی "در چه حالی از اون لحاظ؟" بهترین کار اینه که به جای این چرت و پرتها که الان داری میخونی یه کلمه بگم الان تو ماشینم و هر دو تا یه نفس راحت بکشیم و خلاص.
بعد تو جواب میدی: "امروز همان فرداییست که دیروز نگرانش بودی. همه چی درست میشه، میدونی که حتماًمیتونی پس موفق میشی... روی چاکرای ریشهت تمرکز کن کمکت میکنه. دعا میکنم موفق باشی."
و من در حالی که دارم ظرف میشورم به این آدمهایی فکر میکنم که آخر مهمونی با خنده میرسن و در حالی که ما داریم مافیا بازی میکنم آستینها رو بالا میزنن و تلمبار ظرفها رو میشورن و انقدر این کارشون ضدحاله که مافیاها از حرصشون و پلیسها با خنده بازی رو به هم میزنن و شروع میکنن به جمع و جور و رفت و روب خرابکاریهایی که از عصر تو پارتی سر خونه آوردن. بعد که sms تو رو میخونم اولش میگم ای خدا این دخترهی جقله باز داره واسه من مثبت بازی درمیاره. میگه بشین رو شاکتیت تمرکز کن و منم برات دعا میکنم. آخه هم داره زیره به کرمون میاره هم واسه من اسم دعا میاره. اونم چی؟ مراقبهی شاکتی! ای خدا! صاف داره کورتونهای درونیم رو خنثی میکنه. بعد میگم که بد فکری هم نیست یه کم بشینم رو فاصلهی بین مقعد و آلت تناسلیم تمرکز کنم بلکه یه ذره آروم بشم. حالا قبولش ندارم که ندارم به درک وقتی کار میکنه. همیشه شعبون یه دفعه هم شاکتی! پس تصمیم میگیرم این نوشتهها رو پست کنم و بالاترین هم نرم و بعد از یه ذره مراقبه برم جاوا بخونم. ولی خب نمیتونم درک کنم. چیکار کنم درکشون نمیکنم. من اصلاً این آدمهای ظرفشور آخر مهمونی رو درک نمیکنم. آدم اگه کارما یوگا هم بخواد بکنه میتونه پاشه بره درکه در بطری پلاستیکی جمع بکنه آخه واسه چی پامیشی آخر مهمونی میای آستین بالا میزنی و واسه حال ما رسید دریاف شد صادر میکنی؟ آخرین چیزی هم که لازمه بگم اینه که مزیت بزرگ شب امتحان اینه که خواب آدم تنظیم میشه.
۱۳۸۶ شهریور ۳۱, شنبه
Simple Thoughts of a Complex Mind
.
شنبه, شهریور ۳۱, ۱۳۸۶
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر