مطالعاتش را آغاز کرد. نتیجهی محاسبات آماری روی هم رفته روشن بود. میلیاردها سال بود که حیات بر روی سیارهها ظاهر میشد و دوام مییافت، اما در تمام این مدت ساکت میماند. تمدنهایی نیز از ان میان پدیدار میشدند؛ نه برای نابود شدن بلکه برای تبدیل خود به چیزی فراطبیعی. از آنجا که نرخ زاد و ولد فنآوریها در هر کهکشان مارپیچی متعارف ثابت بود، تمدنها با بسامدی یکسان پدید آمده، به بلوغ میرسیدند و ناپدید میشدند. همیشه تمدنهای تازهای درگیرودار پیدایش بوده و پیش از آنکه امکان تبادل علائم با آنها میسر شود از بازهی درک دوجانبه-روزنهی تماس- میگریختند.
سکوت تمدنهای بدوی و جوان امری بدیهی بود، اما فرضیاتی بیشمار به خاموشی تمدنهای کاملاً توسعهیافته اختصاص یافته بود. کتابخانهای کامل دربارهی این موضوع وجود داشت، اما موقتاً نادیدهاش گرفت. در کتابی خواند که: «در حال حاضر و برای همین سده» از لحاظ اختر-شناختی تفاوتی با هم نداشتند «میتوان چنین نتیجه گرفت که زمین فعلاً تنها تمدن فنآورانهی همچنان زیستشناختی در طول و عرض و عمق راه شیری است.»
همین حکم، به ظاهر تمامی طرحهای گفتگو با هوشمندان فرازمینی را خواباند. صد و پنجاه سال طول کشید تا معلوم شود که چنین چیزی صحت ندارد.
تسخیر فضایی که ستارگان را از هم جدا میساخت به گونهای که هوشمندانی زنده بتوانند به دیدار دیگران بروند و بازگردند، تنها با پروازی ساده امکانپذیر نمیشد. حتی اگر فضانوردان با سرعتهایی نزدیک به سرعت نور سفر میکردند، نه کسانی را میدیدند که برای دیدارشان میشتافتند و نه کسانی را که روی زمین چشمانتظارشان بودند. در مبدأ و مقصد، در طول همان دو-سه سال زمان سپری شده در سفینه، قرنهای بسیاری میگذشت. همین اعلامیهی قاطع علم، کلیسا را واداشت تا از دید الهیات چنین ابراز عقیده کند: «او که جهان را آفرید، دیدار مخلوقات ستارگان گوناگون را رؤیایی بیهوده رقم زده است. او سدی در میانشان قرار داده است کاملاً تهی و نادیدنی، اما گذرناپذیر. مغاکی که تنها او قادر به عبور از آن است، نه انسان.» اما تاریخ بشر همواره در جهتهایی سیر میکرد که قابل پیشبینی نبود. مغاک فضا سدی از کار درآمد که به واقع گذر ناپذیر بود، ولی میشد با یک رشته مانورهای ویژه آن را دور زد.
- مرتبط: پارادکس فرمی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر