گودر عکسها رو هم نشون بده. کی من بهت گفتم نمیخوام عکس ببینم؟ حالا به خدا یادم نیست ولی اگه گفته باشمم لابد منظورمو بد بیان کردم. تو که میدونی من تو استفاده از کلمات خیلی راحت نیستم. چرا اینطوری میکنی آخه؟ حالا بهت برنخورهها، ولی وبلاگا رو که از رنگ و فونت و کامنت و تمپلیت و حاشیه و هدر و بلاگرول و اینا خالی کردهبودی، عکسها رو هم تصمیم گرفتی فاکتور بگیری، پسفردام لابد میخوای نوشتههاش رو هم بریزی دور فقط یه سری عدد جلو اسما و یه صفحه خالی برا یادگاری نشونم بدی که دلم خوش باشه یه روزی وبلاگ و اینا... کم کم داری همه چیو فید میکنی چرا؟
نیم ساعته میخوام اینا رو بهت بگم هی به جای اینکه بیای برام کادر نوت باز کنی الکی ازم معذرتخواهی میکنی. این کارا چیه؟ تو که اینطوری نبودی... الانم که اصلن دیگه جواب نمیدی. از سنگ صدا در میاد از تو... این کارا رو با من نکن.
آفرین دختر خوب. بیا آشتی کنیم و عکسها رو هم نشونشون بده.
ازین به بعد زود زود میام. فیسبوک که خره کلن. این تراوین هم بازیه بابا. همینجوری الکیه. محض وقتتلفکنی و اینا. جدی نیست. تو چرا همه چیو این قدر جدی میگیری آخه؟ تو که میدونی من تو رو به بلاگر ترجیح میدم. چرا داری مجبورم میکنی برم اونجا؟ این حرفها بین من و تو هستش به بلاگر چه ربطی داره؟ من که اونجا کاری ندارم اصلن. مجبور نشم سالی یه بارم نمیرم اونطرفا. خب ببین داری مجبورم میکنیا. اگه از اولش این کارا رو شروع نکرده بودی اصلن مشکلی نبود که بخواد به اینجاها کشیده بشه. چهار تا فید میخوندم و دو تاش رو شر میزدم و میرفتم پی کارم...
رفتما...
۱۳۸۸ فروردین ۲۵, سهشنبه
گودر
.
سهشنبه, فروردین ۲۵, ۱۳۸۸
0
نظر
اشتراک در:
پستها (Atom)