۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

harrowdown kids

۱۳۸۷ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

اون لامصبو ننداز

(به بهانه‌ی روز زمین)
ننداز! اون لامصبو زمین ننداز! خیابون و پیاده‌رو و پارک و جنگل و جوی آب و کوه و دریا سطل آشغال شخصی تو نیست دوست محترم. اون قوطی و پاکت و کیسه‌ای که بدونروز زمین فکر پرت می‌کنی زمین همه جا رو به گند کشیده. یه نگاه به دور و برت بنداز: همه جا پر شده از کاغذ و پاکت و قوطی و کیسه. داریم تو زباله غرق می‌شیم. درسته که تو این دوره زمونه کافیه که اراده کنی تا انواع خوردنی و نوشیدنی بدون صرف کوچکترین زمان یا هزینه آنچنانی‌ای تقریباً بلافاصله حاظر و آماده دم دستمون باشه ولی هنوز تکنولوژی به حدی نرسیده که به همون سرعت که چیزی به دستمون می‌رسه زباله و بسته‌بندی اون هم خود به خود نابود بشه و از شرش خلاص بشیم. لطفاً یه ذره به خودت زحمت بده و اون زباله لعنتی رو تا نزدیک‌ترین سطل آشغال با خودت حمل کن. خدا رو شکر دیگه شهرداری‌ها و بخش‌داری‌ها و راه‌داری‌ها و داری‌های دیگه هم دمشون گرم شده و هر پنجاه متر صد متر بالاخره یه سطل آشغالی پیدا می‌شه.

اگه از مرحله قبل به سلامت گذشتی و به اندازه‌ای از فهم و درک رسیدی که بدونی هر جا که ازش عبور می‌کنی سطل آشغال شخصیت نیست حالا نوبت اینه که یه پله دیگه هم بالاتر بیای. حالا وقتشه که گاهی اگه خیلی به کلاس و شخصیت و تیپت برنمی‌خوره دستت رو دراز کنی و آشغال‌های روی زمین رو بندازی توی یه کیسه زباله و به نزدیک‌ترین محل جمع‌آوری زباله برسونی. مخصوصاً توی کوه‌ها و جنگل‌ها و دشت‌های کنار جاده و کلاً جاهای خارج از شهر احتیاج به این کار تو هستش. لازم هم نیست زباله‌های خیلی متعفن و بزرگ و ناراحت‌کننده رو جمع کنی. درهای بطری‌های آب معدنی و قوطی‌های خالی نوشابه و کیسه‌ها و تکه‌های پلاستیک کوچیک تجزیه نشدنی سوژه‌های خوبی هستند برای این که برای یک بار هم که شده یک کار مفید برای محلی که توش داری زندگی می‌کنی کرده باشی. کره زمین به ما احتیاج داره که تنش رو از آلودگی‌های کوچیک و بزرگ پاک کنیم. اگه این کار رو نکنیم کره زمین هم برای ما و دوست‌ها و اطرافیان و نسل‌های بعدمون کاری نخواهد کرد. نمی‌تونه بکنه اگه همین‌طور به آلوده کردنش ادامه بدیم و همه جاش رو پر از زباله رها کنیم.
Earth Day وقتی داری می‌ری کوه و جاهای دیگه‌ی بیرون شهر یه کیسه‌ی کوچیک تو جیبت بذار و وقت برگشتن خورده زباله‌های کوچیک رو بریز توش. ممکنه این کارها در مقایسه با حجم عظیم زباله‌ای که تولید می‌شه خیلی کوچیک به نظر بیاد ولی تو داری یه مرحله بزرگتر و بالغ‌تر می‌شی. با این کارت مردمی که سر راهتن رو هم کمی بزرگ‌تر می‌کنی. ممکنه اون‌ها هم خجالت بکشن از این که زباله‌هاشون رو پرت کنن زمین. شاید اون‌ها هم فردا یه کیسه‌ی کوچیک بذارن تو جیبشون.
یادت نره یه کیسه‌ی کوچیک بذاری تو جیبت!

- منبع تصویر اول : رامین فراهانی

۱۳۸۷ فروردین ۱۷, شنبه

کامپلکس وبلاگی

1- دلم برای روزمره‌نویسی تنگ شده.

2- نمی‌دونم بعضیا خیلی زیادی گیک شدن یا من دارم دچار تکوفوبیا می‌شم؟ تیتر یه پست یه وبلاگ رو داشته باشین: برای فیدهای توییترتان گروه سازی کنید. خود وبلاگ یه دو ساعت و نیمی می‌شه که داونه و به جز تیتر و یه عکس مسخره تو گودر از سایر محتوای این پست اطلاع چندانی در دسترس نیست.

3- تهاجم فانی ِ ساقی قهرمان اینا به آنها:
...اشك در چشمان سردار حلقه زد. آروم گفت، من گفته بودم!! گفته بودم، ولی كسی گوش نداد!! فاجعه استكبار جهانی داره اتفاق میوفته………….
هلیكوپتر صدا و سیما بالای خیابان های آشوب زده ی شهر در حال چرخیدنه.
گزارشگر سرشو وارد كادر می كنه با صدایی مثل داد زدن شروع به صحبت می كنه: این است تهاجم فرهنگی دشمن كه نتونسته بود از راه های مختلف به نتیجه برسه. اینبار با حربه موهای منحرف جامعه رو رو به آشوب برده. خطر در كمینه! مو سیخیها دارن در شهر گسترش پیدا می كنن!
موج آبی رنگی از دور به طرف هلیكوپتر میاد!
خبرنگار داد می زنه:…موج نزدیك میشه و………..
تصویر صورت یك نسل سومی- مو- منحرف ِ خطرناك با چشمانی كاملا سفید و صورتی بیروح كه به كادر پشت می كنه، در خیابونای آشوب زده دور می شه...
اشک تو چشمام جمع شد وقتی اینو خوندم و یه جورایی حس خودپرسپولیس‌نوستول بینی بهم دست داد.

4- خیلی وقته فید گودر وبلاگ‌ها و آدم‌هایی که از خودشون یا گودرشون خوشم میاد رو به لیست گودر خودم اضافه کردم اما چون با این جیمیلی که باهاش گودربازی می‌کنم با کسی ارتباط ندارم هیچ کسی تو فرند لیستم نیست و این یعنی از مزایای فرند گودری به طور کامل مستفیض نمی‌شم و همچنین به لطف خوره‌هایی مثل دکتر مزیدی آنریدها همیشه بالای هزاره. چند تا راه حل به نظرم رسیده که مدتیه دارم بهش فکر می‌کنم. یکی می‌تونه این باشه که یه ایمیل اسپم به همه کسایی که فید گودرشون رو اد کردم بزنم و به زور تبدیل به فرندشون کنم (یه جور گودر ریپ) یکی هم این که گودربازیم رو به حساب اصلی گوگلم انتقال بدم. راه اول رو بیشتر دوست دارم.

5- در راستای گیک بازی یه چیز دیگه هم مدت‌هاست ذهنم رو مشغول کرده: با وجود این که نمی‌شه از مزایای بیشمار بلاگر-بلاگسپات همیشه دوست‌داشتنی صرف‌نظر کرد مدتیه به سرم زده یه دات کامی چیزی دست و پا کنم و یه MT4 هم بندازم روش و یه وبلاگ و چند تا وبلاگک که چیزیهایی مثل فیلملاگ و کتابلاگ و موزیکلاگ و عکسبلاگ و توئیتر باشه بهش اضافه کنم. بدیهیه که از شنیدن اسم وردپرس کهیر می‌زنم و به جز MT4 تصور CMS دیگه‌ای برام ممکن نیست. تنها مشکلی که موجب تعللم می‌شه و این تصمیم رو مدتی (حدود 5 سال) به تاخیر انداخته اینه که بین استفاده از مزایای مستعار نویسی و یا استفاده از اسم واقعی نمی‌تونم تصمیم قطعی بگیرم. البته همیشه کفه‌ی مستعار نویسی برام سنگین‌تر بوده. یه اعتراف گیکی: تعداد وبلاگ‌های اسم دار و مستعار دائر یا تعطیل من به بیش از انگشتان دو دست می‌رسه. به قول کاپیتان هادوک یا دوپونت‌ها یا شاید هم یه کس دیگه حتی از اون هم بالاتر.

6- در حالی که چند ماهیه در مرخصی استعلاجی ناشی از پاشکستگی به سر می‌برم دچار نوعی سرشکستگی یعنی بحران هویت پس از سی سالگی و ورود به نیمه دوم زندگی هم شده‌ام و این مرخصی چند ماهه باعث شده دز این بحران یا درواقع دز تفکر درباره اون به شدت بالا بره و هر چه این وضع وخیم‌تر می‌شه سایدافکت پوچی هم بالاتر می‌ره یا شاید هم برعکس هرچی دز پوچی بالاتر می‌ره ساید افکت بحران هویت هم بیشتر می‌شه. به هر حال همه چیز در اوج قرار داره.

7- این بود انشای اعتراف گونه ما در باب گیکی روحی و کامپیوتری که یه هو ازم تراوش کرد و لابد اسمش هم می‌شه کامپلکس وبلاگی.

پ.ن: واقعاً احمقانه نیست سنگ سرویس وبلاگی‌ای رو به سینه بزنیم که حتی نمی‌تونیم ساده‌ترین تغییر دلخواه رو تو قالبش بدیم و به جز چهار تا و نصفی قالب آماده و امکان تغییر بنر و گجت‌ها قدرت هیچ کار دیگری در راستای شخصی‌سازی توش نداریم؟ من هیچ‌وقت این وردپرسی‌ها رو درک نکردم.

پ.ن دوم: اوه داشت یادم می‌رفت. این هم تصویر مربوط به این نوشته در راستای استفاده بهینه از مدیوم هایپر تکست:

عکس احتمالاً مربوط به کاور یک آلبوم یا قطعه از فرزاد گلپایگانی یا اثر یکی از فن‌های سایتشه. الان یه لحظه شک کردم که نکنه خودش کرامات گرافیکی داره و این ممکنه کار خودش باشه. چون خیلی وقت پیش به آرشیو شخصی روی هارددیسک محترم افزوده شده آدرس دقیق و مشخصات بهتری در دسترس نیست. اگه اسمش را گوگل کنید شاید چیز دندان‌گیری پیدا بشه.

پ.ن 3: گویا به این راحتی‌ها هم نمی‌شه به حریم خصوصی گودر کسی تجاوز کرد. حتماً باید باهاش گپ زده باشی قبلش.

پ.ن 4: همین الان طی یه اقدام متهورانه یه قدم از مستعار نویسی به سمت بانام نویسی حرکت کردم. فقط یه قدم البته.